جهنم.
این تنها واژه ایست که برای توصیف سرزمینت به کار میبری!از اول تا آخرش را جهنمی میبینی که هیچ جوره امکان به بهشت تبدیل کردنش نیست!همه چیز را صفر و یک میبینی!یا یک جهنم سراسر آتش و درد یا یک بهشت بدون هیچ نقص!این توصیفت به خودت مربوط است!فقط چرا از من انتظار داری که درباره این چرندیاتت با تو هم صحبت شوم؟!هر وقت که مرا در دانشگاه میبینی به سمتم میایی و سخرانی ات را شروع میکنی!دائما هم از من میپرسی که آیا حرف هایت را قبول دارم یا نه؟قبول داشتن یا نداشتن من این جهنم را برایت به بهشت تبدیل میکند؟یا مثلا جهنم را برایت جهنم تر میکند؟خیلی سعی میکنم که مرا کمتر ببینی و کمتر صدایت را بشنوم،ولی از زیر چشمان عقاب گونه ی تو مگر میشود فرار کرد؟حتی در دستشویی دانشگاه هم دست از سرم برنمیداری؟
ادامه مطلب
درباره این سایت